anisaanisa، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

بازی وبلاگی هر کی دوست داره بیاد بازی

  لبخند تو که قاب می شود درنگاه من دلم می لرزد ازاین همه عظمت کودکانه ات! تقصیرتو چه بوده؟ که حالا دراوج کودکی ات قرض داده ای به دنیا،شیطنت هایت را تاببینی کی می رسد که جبران مافات کنی… چه تناقض عجیبی دا رد!!! لبخندزلال لب هایت و نگاه کدر چ شمهایت… من به تو وخدایت ایمان دارم ؛ می دانم اگردست به دست هم دادید ...
20 اسفند 1391

این روز های ما سه نفر

نفسک مامان بازم یه چند وقتی هست که نتونستم واست بنویسم دخترک قشنگم روزای آخر سال کلی همه چیز در هم و شلوغ مامان این چند وقت همش درگیر کارای اداره بود و بیشتر روزا رو مجبورم ساعت 6  صبح بیام تا کارا تموم بشه اما عزیز دلم بودن با تو شیرین زبونیات حسابی خستگی و از تنم در میاره ازاتفاقای این چند وقت بگم اولین روز مهدت که واسه اینکه با محیطش آشنا بشی و مامان ببینه که تو مهد چیکار می کنی و میتونی قبولش کنی رفتیم  خدا رو شکر تونستم مهد کودک خیلی خوبی که نزدیک محل کارم هست و میتونم هر وقت دلم خواست بهت سر بزنم و پیدا کنم و ثبت نامت کردم ایشالا از بعد از تعطیلات عید میری از قبلش انقد که باهات راجبش حرف زده بودم ذهنیت خوبی داشت...
19 اسفند 1391

همه چی درست شد در یک چشم برهم زدن

هر گاه بدانيم كه نيروي عظيمي همچون نيروي لايتناهي خداوند پشت و پناه ماست، «پس ديگر نگراني براي چيست؟» تا وقتي خدا را داريم؛ «نبايد بگوييم مشكل بزرگ داريم، بايد به مشكلات بگوييم خداي بزرگ داريم»     ...
22 بهمن 1391

کنار تو فقط آروم می شم

کنار تو فقط آروم می شم . پر از دلشوره ام هر جای دیگه تو تقدیر منی بی لحظه ای شک چشات  اینو بهم هر لحظه می گه .... تو می خندی پر از لبخند می شم تموم زندگیم خوش رنگ می شه صدای پای تو تو خونه هر روز واسه من بهترین آهنگ می شه . تو که باشی همه دنیا شبیه آرزوم می شه روزای سرد تنهایی تو که باشی تموم می شه .. چقدر خوشبختی نزدیکه کنار من که راه میری از این دنیا رها می شم تو که دستامو می گیری .. تو که خوشحال باشی خوبه خوبم . دیگه از زندگی چیزی نمی خوام . حالا که دست تو تو دستامه چه فرقی می کنه کجای دنیام ... با عشق تو همه دنیا به چشمم پر از تصویر های خوب شاده به شوق بودنت حالا خدا هم به من یک قلب عاشق هدیه داده . ...
29 دی 1391

بدون عنوان

نفسم مامان عاشق رنگ آبیه اولین رنگی که شناختی آبی بود همه چیزایی که دوست داری واست آبیه  مثلا" وقتی بهت میگم کدوم بستنی و می خوای میگی  بسی آبی. تمام روزهای زندگیم با تو آبیه آبیه نفسم ...
17 دی 1391

فرهنگ لغت نفس

نانا : آنیسا        مامینی : مامانی    سلیل:سهیل   ماجون: مامان جون    سدید:سعید  پنته:پنکه        تارتون: کارتون    پسته:پستونک   شیل:شیر   عزیز دلم الان دیگه اکثر کلمه هارو درست میگی جمله بندیتم در حد چهار کلمه هستش اعداد رو هم یک دو سه هشت نه ده میشمری کلمه های عمو عمه خاله و دایی رو درست ادا میکنی فقط اینکه هنوز نمیتونی (ر)تلفظ کنی و این کلی به شیرین زبونیت اضافه میکنه جدیدا" یاد گرفتی هروقت بابائی اذیت کنه یا چیزی بخوای بهت نده گریه میکنی میای صدام میکنی میگی بابائی زد ...
17 دی 1391