anisaanisa، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

شب یلدا

1390/9/30 10:01
نویسنده : مامان آنیسا
368 بازدید
اشتراک گذاری

خوشمل مامان امشب دومین شب یلدائی که پیش مایی پارسال شب یلدا ٨ روزت بودHeart SmileI Love Youاون روزا خیلی گریه میکردی آخه نی نی کوچولو بودی اما مامان طاقت نداشت هر وقت گریه می کردی مامانم باهات گریه میکردBeggingگریهیه شب عمه جون زنگید که می یایم آنیسا رو ببینیم منم خوشحال شدم آخه تو اولین نوه خونواده بابا جونیBaby Girl اونا هم خیلی دوست دارن Blond Hairمنم از اینکه اونا با تو خوشحالن لذت می برم از شانس بد تو اون شب روی هرچی گریه رو سفید کردی تو گریه من هم دنبال تو گریهگریهگریهمادر جونی و مامان پری و عمه ها هم به نوبت هی تو رو بغل میکردن و هر کسی به نوبه خودش و بر اساس تجربش میخواست تو رو ساکت کنه تو ساکت نشدی بماند گریه هات دو برابر شد خلاصه من با اون حال خرابم درد جای عملم چشمای گریونم بغلت کردم آوردمت تو اتاق خودت همه هم دنبال ما at wits' endrolling on the floor رو به مادر جونی گفتم شما برین بیرون من ساکتش میکنم اونا رفتن بیرون تو آروم شدی و خوابیدیstraight faceNightوقتی اومدم بیرون دیدم مامان پری باهام قهر کرده ازش عذر خواهی کردم مثل اینکه فایده ای نداشت افسوسیه چند روزی باهام قهر بود no talkingتا اینکه شب یلدا شد تو پیش مادر جونی موندی من و بابائی رفتیم مامان بخیه هاش و کشید یه لباس ناز صورتی برات خریدیم بابائی گفت بریم خونشون تا ادامه پیدا نکنه با اینکه از نظر روحی نیاز داشتم درک بشم اما بازم یه بی خیال گفتم و اومدیم لباس خوشمل تنت کردم و رفتیم اونجاday dreamingHelloپدر جون از دیدنت خیلی خوشحال شد مامان پری هم یه مدتی طول کشید اما خلاصه باهام آشتی کرداوهو اولین شب یلدات خونه پدر جون گذشت البته دومیشم اونجا میگذره با این تفاوت که مامان پری با من قهر نیست و همه چی خوبه مامانی هم خوشحال Trampolineقشنگم مادر جونی خیلی واست زحمت کشیده پارسال این موقع ما سه ماه تموم تا عید رفتیم خونه مادر جونی تا تو یه خورده بزرگتر بشی آخه مامانی تنها از پست بر نمی یومد و البته از پایا ن ١ ماهگیتم باید برمیگشتم سر کار rolling eyesمادر جون خیلی زحمتت و کشید با اینکه بد اخلاق بودی با عشق تمام وقتش و صرف تو میکرد و هیج جا نمیرفت امیدوارم وقتی بزرگ شدی بتونی یه کوچولو زحماتش و جبران کنی kissراستی بند نافتم شب یلدا افتادthumbs upGet Well
 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان رهام
30 آذر 90 10:29
سلام عزيزم واقعاً فك كردي رهام من دخمله؟يا شوخي بود عسيسم