anisaanisa، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

بدون عنوان

1392/6/19 10:03
نویسنده : مامان آنیسا
222 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم                                                

اگه مامان و ببینی در چه شرایطی دارم واست مینویسم کلی میخندی یه عالمه آدم اعصاب خورد کن دورو برمن اما زهی خیال باطل اگه بتونن من و عصبی کننخنده

نفس مامان یه هفته ای مهدت تعطیل بود ما هم رفتیم خونه مادرجون موندیم که صبحا هم شما حسابی

میخوابیدی زنگ تفریح خوبی بود واسه هر سه تامون عزیزکم مادرجونم حسابی تو این یک هفته واست زحمت

کشید که دستش درد نکنهماچ

عزیزکم شیرین زبونم مامان فدای قد و بالای نازت بشم هر روزی که میگذره بیشتر دلم میگیره که وقت با هم

بودنمون چرا انقد کمه بعضی وقتا دلم میخواد خودم یه مهد کودک بزنم اینجوری همیشه با هم دیگه ایم نیشخند

هر روزی که میگذره بیشتر راضی هستم از اینکه رفتی مهد کودک دیشب داشتم واست کتاب میخوندم

عکس ماهی بود یکی یکی میپرسیدی این بالشه این دهنش به چشمش اشاره کردی گفتی این

مار بولکشه

منم گفتم نه مامانم این چشمشه دوباره گفتی نهههه ماربولکه تازه فهمیدم که منظورت مردمک

کلی فشارت دادم دختر باهوشم.                  ثبت موقت 92/05/26

**************************************

پست قبل و ثبت موقت کرده بودم دیگه وقت  تائیدش نبود که امروز موفق به تائیدش شدمتشویق

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)