می خوام شاد باشم
۱- نمیخواهم خودم را در خانه حبس کنم. نمیخواهم ارتباط اجتماعیام محدود به در و همسایه و فک و فامیل باشد. میخواهم آدمهای جدیدی را ببینم، در جامعه باشم، از تغییرات فرهنگی و اجتماعی دور و برم با خبر باشم و بدانم آن بیرون چه خبر است.
2- نمیخواهم دانستههایم را تنها در رابطه با غذای سالم، پاک کردن لکهای فرش و سرامیک، داروهای دلدرد و آبریزش بینی بچهها و بازی با بچهها بیشتر و بهتر کنم. میخواهم در کنار این اطلاعات، بدانم آخرین فناوری تبادل اطلاعات در دنیا چیست. با موبایل چه کارهای جدیدی میشود کرد، بعد از فیسبوک چه چیز دیگری باب شده، در بلوتوثها این روزها چه چیزهایی رد و بدل میشود، چه فیلمهایی روی ویترین دستفروشهاست، روزنامهها چی مینویسند و آخرین مد لباسهای جوانها چیست.
3- نمیخواهم روزی، روزگاری، وقتی بچهام بزرگ شد، مثل بیشتر مادرها شکم گندهام را بدهم بیرون و بگویم «ببین! من به خاطر تو این طوری شدم!» بعد بگویم «من به خاطر تو درسم (یا کارم) را ول کردم. ماندم خانه و تمام وقتم را برای تو گذاشتم تا تو را با تمام محبتم بزرگ کنم. من ماندم تا تو به جای سرلاک، حریره بادام تازه بخوری. تا به جای آبمیوههای شادلی، بهت آبمیوهای را بدهم که خودم با دستهای خودم گرفتهام.» بعد دخترم -که حالا نوجوان است- بخندد و بگوید: «مگه من ازت خواستم این کارها رو بکنی؟ خودت خواستی، پس منت اش رو هم نذار.» من نمیخواهم منتی بر سر فرزندم، عزیزترینم، بگذارم.
4- میخواهم دخترم، وقتی بزرگ شد، سرش را بالا بگیرد و بگوید «مادر من مهندس/ روزنامهنگار/ نویسنده/ استاد/ یا هرچیز دیگری/ است» نه این که سرش را پایین بیندازد و در برابر سالها فداکاری من با شرمندگی بگوید که مادرش خانهدار است.
5- من نمیتوانم وقتی خودم ناراحت و افسردهام، ادای شاد بودن دربیاورم. من وقتی میتوانم مادر شادی باشم، که آدم شادی باشم. من وقتی توی خانه بمانم، افسرده میشوم، گرفته میشوم، راکد میمانم. من میخواهم مادر شاد و فعال و زندهای باشم.
6- من میخواهم بیرون بروم و دخترم را هم بیرون ببرم. میخواهم دخترم هم اجتماعی و فعال و زنده باشد. میخواهم دخترم هم بداند که دنیا، خیلی بزرگتر از چهاردیواری خانه است.
7- من نمیخواهم دخترم را در یک گلخانه سالم اما کوچک و بسته بزرگ کنم. حالا نه، اما چند سال دیگر او میخواهد توی همین جامعه کثیف و ناسالم و ال و بل و جیمبل زندگی کند. میگویند بچه را اگر زیادی پاکیزه بزرگ کنید، احتمال ابتلایش به سل زیاد میشود! من نمیخواهم دخترم دچار سلهای جسمی و روحی شود. من یک دختر مقاوم میخواهم. حتی اگر لازم باشد برای بیشتر کردن مقاومتش یک مشت خاک بدهم دستش که گل بازی کند.